فصل ششم
زمانی که شنود اطلاعاتی در کشورهای "غربی" سوژه اصلی رسانه ها بود کمتر کسی فکر می کرد عناصری که برای مبارزه دعوت می شوند طی سیاست "چماق و هویج" به عنصری برای مبارزه تبدیل شوند. مرده خورانی نظیر کشورهای متخاصم توانسته بودند بر روی افکار عمومی تاثیر بگذارند. از این رو سیاست شنود مورد دستور کار قرار گرفته بود. در این راستا هیچ اپراتوری وابسته به سازمان اطلاعاتی نبود و فقط بر آنها نظارت می کرد. ...
قسمت هشتم...برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 55
سعید دیگر توانایی "اندیشیدن" نداشت. هم پروژه شطرنج "نیمه کاره" مانده بود هم "حال" سعید رو به وخامت نهاده بود. هیچ "بهره ای" از اندیشیدن در باره ی "مشکلش" پیدا نکرده بود. فقط آنچه که بدست آورده بود آن بود که نمی دانست چه چیز باعث "بیماریش" شده است. همان تلاشی که "بارها" به شکست انجامیده بود. انچه واقعیت داشت این بود که دیگر از دست خودش هم برای خودش "کاری" بر نمی آمد. به این ترتیب برنامه بعدی اش این بود که...
قسمت هشتم...برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 30
سعید احساس می کرد به نهایت مطلوب رسیده است. مطلوبی که نتوانسته است او را راضی کند. با این حال هر چه سعید سعی می کرد که کارهای خود را "ارزشمند" سازد نمی توانست در برابر "حقارتی" که بدست آورده بود "رهایی" یابد. لذا آنچه که کرده بود را همچون "فیلمی" در برابر خود می دید. اصلا نمی ارزید که سعید به عمر "سی و هشت" ساله خود نظری بیافکند. همه را لطف خدا می دید ولی احساس می کرد "چیزی" کم است. فقدان "عشق" از برخی جهات و نرسیدن به دلیل "بی عرضگی" او را وادار می کرد در گذشته خود تجدید نظر کند. ...
قسمت هشتم...برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 54
سعید بعد از بازی و باخت تیم محبوبش در بازی فینال لیگ قهرمانان آسیا و اطلاع از حمله سایبری بالآخره موفق شد اجازه طناز بابت رفتن نزد پزشک را بدست آورد. هنوز "پنج هفتم" هفته به بازی برگشت مانده بود و رویت دو دختر که ...
قسمت هشتم...برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 46
برای بار چندم سعید "دلشوره" گرفته بود. "نوزده سی ام" ماه و "نه دوازدهم" سال بود. ترجیح می داد که تمام مستندات لازم رابرای استاد برنامه نویس پیشرفته اش بفرستد. فردی را در ایمیل خود دیده بود که ...
قسمت هشتم...برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 36
برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 36
برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 63
برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 44
در حالیکه سعید از "تنهایی" مدتی بود به "خدا" پناه برده بود و از "سطحی" نگری رسانه ها به تنگ آمده بود این "پسر" همسایه شیرین بود که با "دست بندی" اسباب بازی کنار او ایستاده بود و در حالیکه از او می پرسید "بیمار بوده است؟" جواب داد "مدتی بیمار بوده است و اکنون خوب است" و سعید افزود "من نمی دانم آن (دست بند) چه جور باز می شود می خواهی مرا دستگیر کنی؟" که خواهر او که مدتی "بی حجاب" در آنجا "دوچرخه" سواری می کرد "فردی" سیزده چهارده ساله بود او را فرا خواند.
قسمت هشتم...برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 49
برچسب : نویسنده : memmoryshizophernia بازدید : 46